صحبت

روزی با دختر خانمی آشنا شدم که خیلی خانم خوبی بود . خیلی زیبا بود و به لحاظ رفتار و افکار خیلی به روح و روان من می خورد . بسیار با هم هماهنگ بودیم . این آشنایی توسط یک گروهی که داشتیم شروع شده بود . من اطلاعات زیادی از زندگی ایشون نداشتم . صحبت هامون هم عاشقانه نبود یعنی ارتباط تنها یک دوستی عادی بود . با هم صحبت می کردیم . کتاب معرفی می کردیم و بحث می کردیم . گاها سینما می رفتیم به همراه دوستان و به نوعی یکی از دوستان اکیپی من بود که کمی بیشتر با هم صمیمی شده بودیم .
این صمیمیت روز به روز زیاد تر و زیاد تر شد . ولی هنوز به اون حدی نرسیده بود که باید می رسید . تا اینکه توی حرف هاش ایشون از دهانشون کلمه دوست پسر پرید. بعد از پیگیری من در صحبت و اینکه نتوانست خودش هم خودش رو جمع کنه گفت و متوجه شدم که ایشان با یک آقایی دوست هستند و ظاهرا آقا با اینکه ایشون رو دوست داره یک سری مشکلاتی بین شون وجود داره .
ولی خب من رو قانع کرد و من هم خودم چون ارتباط ما خیلی اونطوری هم صمیمی نبود و یک ارتباط ساده بود فکر نمی کردم حرف  زدن من با این خانم مشکلی ایجاد کنه به لحاظ اینکه من درون خودم فکر کنم که دارم مشکل درست می کنم . عرض کردم که صمیمیت ما در عین اینکه زیاد بود ولی در صحبت نمود نداشت و اون محدودیت ها رو برای خودمون داشتیم . فاصله ها همیشه بود .
وقتی من متوجه شدم ایشان دوست پسر دارند کمی فاصله ها را بیشتر کردم . فکر می کنم سه بار با ایشان خصوصی بیرون رفتیم و من اصلا حواسم به اینجور چیزها نبود . ولی بعد از اینکه متوجه شدم ایشون دوست پسر دارند خب فاصله گرفتم و سعی کردم که همیشه اگر شخص سومی هم در گروه باشه با ایشون برم بیرون . چون دوست نداشتم سو تفاهمی پیش بیاد .
تا اینکه یک روز ایشون به من نوشتند که واقعا هیچ تفاهمی با دوست پسرشون ندارند . ایشون رو دوست ندارند و دوست ندارند که دیگر در رابطه باشند ولی فعلا در رابطه هستند تا فرصت مناسب پیش بیاد و جدا بشن.
ایشون دختری بود که هیچ پسری به پیشنهادش نمی تونست نه بگه . یعنی به لحاظ زیبایی و فرهنگ و ادب و مهربانی واقعا دختر خانم خیلی خوبی بود و خب من هم با توجه به دوستی صمیمی که داشتیم یک مقدار حسی شروع شده بود به تشکیل شدن که به محض اینکه متوجه شدم شخص دیگری در زندگی ایشان وجود دارد آن را در نطفه خفه کردم . یعنی اجازه ندادم که به این احساسات ایجاد شده پروبال داده شود.
من نمی دانستم چرا این ها را به من می گوید ولی خب اصل رو بر این گذاشتم که شاید به عنوان یک دوست دوست داره که درد دل کنه و بگه . ولی خب یک کمی ازصحبت کردن من ناراحت شد . از این جهت که خب حس کرد من بسیار دارم بی طرف رفتار می کنم و خنثی.
تا اینکه یک مدتی گذشت و ایشان به من پیشنهاد رابطه احساسی داد. یعنی شروع یک رابطه ای فراتر از یک رابطه دوستی ساده . من از دوست پسر ایشون پرسیدم و ایشون گفت که دوست پسرشون رو دوست ندارند و خیلی مشکلات زیادی باهاش دارند. ولی خب من از کلیت ماجرا خبر نداشتم و چیزی که حدودی دستگیرم شده بود این بود که احتمالا دوست پسر ایشون کمی سنتی هست ولی ایشون رو خیلی دوست داره . یعنی احساسات وجود داره بین شون . ولی این خانم این شرایط رو دوست نداشت. با خودم کمی فکر کردم .
دیدم ورود من باعث میشه که یک رابطه از هم پاشیده بشه که علتش منم . از ابتدا هم اگر می دانستم خیلی بیشتر در رفتارهایم حواسم را جمع می کردم و کنترل می کردم . برایم کمی سخت بود و به آن پسر بیچاره فکر می کردم . من دوست نداشتم علت اینکه یک پسر عشقش را (یا حداقل دختری که دوستش دارد) از دست بدهد و علت از دست دادن من باشم!
لذا به خانم گفتم که دوست عزیز ما دوستان خوبی با هم بوده ایم . من با شما آشنا شدم و دوستی خیلی عالی ای هم تا به امروز داشته ایم . از آینده مطمئن نیستم چون ممکنه پاسخ من خیلی ناراحتت کنه.
من می دانم یک شخصی هست که زودتر از من دوست پسر شما بوده و خب خیلی شمارو هم دوست داره . من دوست ندارم بهانه به هم خوردن این ارتباط من باشم . چون می دانم اگر من قبول کنم و آرام آرام شما از من محبت ببینی یواش یواش به آن رابطه سرد تر و سرد تر میشی . من دوست ندارم که به هم زننده یک رابطه عاشقانه باشم . دوست ندارم در ذهن کسی شخصی باشم که دوست دخترش رو ازش گرفته!
لذا من بسیار شرمنده ام . تو بسیار شرایطت عالیه و هر پسری آرزو داره که شما دوست دخترش باشی . ولی من نمی تونم به خودم اجازه بدم که قیچی یک رابطه ای باشم و رابطه ام را با خراب کردن یک رابطه دیگر شروع کنم! پس اگر ممکنه ما به دوستی عادی خودمون ادامه بدیم ولی من کمی از صمیمیت این دوستی هم کم می کنم تا مبادا باعث به هم خوردن رابطه شما با دوست پسرتون بشه.
پاسخ من خیلی شوک آور بود چون انسانیت نبود که من بشم دوست پسر دوم یک دختر خانم تا دوست پسر اولش رو تحت فشار بگذاره و دوست پسر اولش خودش رابطه رو ترک کنه! این اصلا با معیارهای ذهنی من جور در نمی آمد . برای همین دختر خانم ناراحت شد و ارتباط اش را به طور کامل با من قطع کرد . گرچه بعد ها فهمیدم به شخص دیگری هم همچین پیشنهادی داده و ایشان با کمال میل قبول فرمودن و دیگر از بقیه ماجرا خبر ندارم .
من به عنوان یک انسان نخواستم کمک به خیانت به آدمی کنم که هیچ آزاری به من نرسانده و من حتی آن را نمی شناسم!
می توانستم مانند هر پسری از ابتدا شروع کنم به اینکه اون بده و من خوبم و دختر خوشگل داستان رو سمت خودم جذب کنم و اون بیچاره رو نابود کنم . ولی خوشحال بودم که به دست من انجام نشد .
این توییت را دیدم و ناخودآگاه یاد این داستان افتادم و گفتم بنویسمش . یعنی این توییت منبع الهام من شد .
در این توییت زن و شوهر نوشته شده و این دختر خانم همسر آن آقا نبود ولی به نظر من در همین سطح هم صحیح نیست که آدم نفر سوم یک رابطه دو نفره باشه! یا کاری کنه که یک رابطه دو نفره به نفع خودش خراب بشه!
در آموزه های دینی ما نقل ای هست که میگه :
"روزی یک نفر داشت از حیاطی رد میشد دید زن داخل حیاط باسنش بیرونه و مرد نگاه کرد و کمی استفاده کرد. بعد شروع به رفتن به سمت خانه خود کرد و دید جلوی در خانه خودش آقایی داره به باسن زن خودش نگاه می کنه! پس نباید آدم از این کارها کنه که سر خودش نیاد"
و یا تو نیکی می کن و در دجله انداز نمونه دیگری از این سخن هاست .من هم با خودم خوشحال بودم که این کار رو نکردم و در اینده کسی با من همچین کاری نمی کند!
تا اینکه یک روزی با یک خانمی آشنا شدم و دوست شدیم و بعد عاشق ایشان شدم . ایشان ابتدا عاشق بنده بود ولی یواش یواش بعد ها خودش را عقب کشید و در نهایت رابطه ما تمام شد . همیشه این جمله را خیلی شنیده ام که خوش به حال هر دختری که قراره تو مرد او باشی!
ولی ایشان که خودش هم یکی از گویندگان این جمله مضحک بود تشریف بردند و رابطه تمام شد و مدتی سینه سوخته بودیم . بعد که از آب و گل در آمدیم متوجه شدیم که در طول رابطه ایشان با آقایی آشنا شدند و آن آقا زور زدند رابطه ما رو خراب تا رابطه خودشون رو شروع کنند . یعنی کاری که من نکردم سر خودم آمد!
شاید برای شما خنده دار باشه چون برای منم بود که اکثر این سخنان شیرینی که نقل میشه به درد لای جرز دیوار هم نمی خوره ولی من نخواستم اعتقادم رو آن گونه از دست بدهم . بعد از اینکه این خیانت رو هم جنس خودم به من کرد رابطه ما تمام شد و رابطه آن دو شروع شد . دوست دختر بنده اصلا زیبا هم نبود ولی خب بخواهیم کمی خنده دار بگیم بردنش!
بعد از این جریان شاید فکر کنید که من هم شروع کردم به همان کاری رو کردن که سرم آمد ولی همیشه من میدانستم که این کار انسانی نیست!
این کار نهایت ظلمه به کسی که واقعا هیچ کاری برای ما نکرده . فکر کردم شاید این ها شعار باشه ولی بعد ها باز هم تجربه مشابه در اینترنت پیش امد با یک خانمی که ایشان شوهر هم داشتند . و من حالم به هم خورد و بدون هیچ احترامی ارتباط ایشان را با خودم قطع نمودم .
خواستم عرض کنم که توییت ساماریوم(ستاره) خیلی باید عمیق بهش نگاه کرد .

"ک توصیه ی اخلاقی به شدت مهم:

اگر مرد یا زن متاهلی درک این که باید به همسر و رابطه ی زناشویی خود پایبند باشد را ندارد و پیشنهاد برقراری رابطه ی احساسی می دهد، خود ما شعور این را داشته باشیم که نفر سوم رابطه ی دونفره ای نشویم ... لینک " 

به نظر من باید بیشتر و بیشتر به این مساله دقت کرد . خیانت همیشه یک طرفه نیست . تقصیر صرفا شوهر/زن نیست. بی شک نفر سوم هم مقصر است و به نظر من نفر سوم شدن اصلا انسانی نیست! چون شما در حال خراب کردن هستید. یعنی با خراب کردن چیزی برای خودتون چیزی می سازین .
من این پست را ننوشتم که بگویم وای چه پیامبر اعظمی هستم . ولی خواستم نشان بدم که چه قدر می تونه فاجعه باشه حتی برای منی که سرم آمده ! سرم آمد و بهتر شد. متوجه شدم اگر من نفر سوم آن رابطه شده بودم همچین بلایی که سرم آمد سر دوست پسر آن خانم بیچاره آمده بود . گرجه آن بلا در هرصورت سر آن آقا آمد و شخصی ( به علت اینکه آن آقا به این توصیه اخلاقی اعتقادی نداشت) رابطه اش را خراب کرد و به قول امروزی ها عشقش را دزدید!
ولی من خیلی حس خوبی دارم که آن شخص من نبودم . باید فکر کرد . باید دید . باید دید که خوب است عامل از بین رفتن و خراب شدن چیزی باشیم؟ خوب است خراب کنیم تا چیزی برای خودمون بسازیم؟ سر خودمون بیاد چی؟
این توصیه چیزی نیست که راحت بشه از کنارش گذشت و بله بله گفت!
چیزی که هست این است که افراد کمی بر این توصیه باور دارند . عموما کسی باور نداره و هر کسی از هر فرصتی استفاده می کنه . رابطه های دوست دختری و پسری جدا ، امروزه حتی مرد زن دار همچین حرکتی رو با زن شوهر دار می کنه که فوق العاده فاجعه است .حتی در کشور های غربی هم اگر باشه در این حد نیست!
و دردناک آنجاست که ایشان در توییتی نوشتند که حسابی بابت این توییتشون توهین هم شنیدن که این خیلی تلخ تر از اصل قضیه است!
شخصی رو میشناختم که مردی را خیلی دوست داشت. ولی آن مرد از وی خواست که بیاید. زنش را طلاق میدهد و با او ازدواج می کند و من دیدم این زن چه قدر قهرمانانه پاسخ "نه" داد. گفت اگر زنت را طلاق دادی دور من را هم باید خط بکشی! هر زمان همسرت دیگر تو را دوست نداشت آن وقت حق داری به من فکر کنی . با اینکه آن مرد را دوست داشت ولی هرگز این اتفاق نیفتاد و این طلاق صورت نگرفت . به خاطر اخلاق . ازش پرسیدم و گفت آن زن بیچاره هم یک زن است مثل من!
کسی با من همچین کاری کند دوست دارم؟
پس خودم نمی کنم
کاش ما هم اینگونه فکر کنیم .

این پست وبلاگ به نوعی از این توییت ایده گیری و نوشته شد که از نویسنده آن سپاسگزارم و تشکر می کنم .




نظر خود را برای من ایمیل کنید:
khiaban17@bk.ru

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادمون میره

من هم معلولم !